به نام خدا
ابری نیست
بادی نیست
می نشینم لب حوض
گردش ماهی ها.روشنی.من.گل.آب
پاکی خوشه ی زیست
مادرم ریحان می چیند
نان و ریحان و پنیر . آسمانی بی ابر . اطلسی هایی تر
رستگاری نزدیک : لای گل های حیاط
نور در کاسه ی مس . چه نوازش ها می ریزد !
نردبان از سر دیوار بلند . صبح را روی زمین می آورد
پشت لبخندی پنهان هر چیز
می روم بالا تا اوج . من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت . من پرواز فانوسم
نظرات شما عزیزان:
soha 
ساعت22:41---27 اسفند 1390
پشت لبخندي پنهان هر چيز.
چيزهايي هست، كه نميدانم.
ميدانم، سبزهاي را بكنم خواهم مرد.
ميروم بالا تا اوج، من پر از بال و پرم
پرم از راه، از پل، از رود، از موج
پرم از سايهي برگي در آب:
چه درونم تنهاست
|